زاچ به قلم ستاره لطفی
پارت شانزده
زمان ارسال : ۱۶۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
زیر لب گفت:
- ترسوهای احمق! شمارو چه به هیجان آخه نیموجبیهای شرور!
و در حالیکه بیصدا میخندید، دستانش را درون جیبهای شلوارش فرو برد.
شانههایش را تا نزدیکی گوش بالا کشید و به سوی ساختمان بینما و قدیمی گام برداشت.
ت ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
مونا
10آخ جون دعوا نیرو کم داشتین من هستم